مثل رویا

سلام سلام....

 

دیروز صبح ساعت نه بود که با کوروش تقریبا تو یه زمان بیدار شدم.البته یکی دو ساعت قبلش که رفت جیش کرد و بعد اومد تو تخت من هم یه چند ثانیه ای بیدار شدم.ولی بیداری اصلی وقتی بود که غلت زدم به سمتش و چشماشو باز کرد و منم چشمامو باز کردم و لبخند شیرینشو تحویلم داد و دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و گفت صبحت بخیر.

یه کمی تو رخت خواب موندیم و حرف زدیم.یعدم بهش گفتم میای امروز با هم مهربون بمونیم؟ و دیگه از رخت خواب جدا شدیم.آخه نمیدونم چرا براش این مساله که کارتون باید بمونه برای بعد صبحانه انقدر گریه آور میشه گاهی... دیگه اون صبح هم یه ذره گریه کرد اما صبحانه مونو خوردیم و بعد پاشد لپ تاپو آورد.

من حالم به طرز غریبی خوب بود.نمیدونستم چرا. آخرین کار و فکر شب قبلش برام پست گذاشتن بود و اولینش سر صبح بیدار شدن با کوروش و شکرگزاری برای بودنش.منظورم اینه هیچ چیز متفاوتی نبود اما حال دلم خوب بود. خودمو نگاه کردم و گفتم من در حال بالا و پایین رفتنم و باید الان که بالام ازش لذت ببرم.چند ساعتی خوب بودم و بعدش دوباره رفتم پایین!

خیلی سعی کردم به صحبت صبحانه مون با کوروش متعهد بمونم اما ،

خیلی سخت بود.

آخه دو تا چهارپایه آورده بود وسط خونه و تابش رو جدا کرده بود و هی میرفت از بالای چهارپایه ها پرتش میکرد پایین و خوب خیلی صدا میداد.(رو سرامیک مینداخت)

 

ولی این طوفان که گذشت نشست پای نقاشی. این روها مدام میگه دارم بابا سیاوشو میکشم.میخوام یه دفتر تازه براش بخرم که نگه دارمش .چون نقاشی هاش خیلی خوب شدن و واقعا معنی دارن. البته هنوز نقاشی های داستانی نمیکشه و فقط یک چیز یا یک آدم رو میکشه.کوروش که نشست من هم اومدم وبلاگ. یه کم اینجا وول خوردم و بعدش رفتم سراغ کیک پزی.

آبجی صاحبخونه برای کسی میخواست کیک ببره و دیگه راهی نداشتم برای فرار...  یه کیک حسابی پختم. هویج گردو. دستورش تو کامنت دونی پست قبل هست. در جوابم به بهار ...

خونه ی ما از پنجره های جنوبیش به سمت کوهستانه. کوههای پر از درخت که با شکوهن. دوتا وقت هست که من دوست دارم کار و زندگی رو ول کنم و از پشت پنجره به اون کوهها زل بزنم. یکی وقتی هوا فوق صاف و مطبوع و آفتابیه ،که اون موقع میشه درخت به درخت کوهها رو دید در حالی که شعاع نور آفتاب ملایم میلوله بینشون و روشن میکنه اونجا رو . یکی وقتی برف میباره و عظمت و شکوهشون چند برابر میشه. 

کوروش جدیدا خیلی میرفت پشت پنجره ی اتاقش و داد میزد میناااا بیا ببین برف باریده. بیا بریم کوه بازی کنیم. 

دیروز هم تا پنجره رو باز کرد گفت Wow مینااا بیا ببین داره برف واقعی میباره. من به خیالم که منظورش به کوههاست رفتم سمتش و دیدم واااای یه عالمه پر سفید درشت انگار با سرعت از آسمون فرو میریزه... 

یکی دو ساعت دیگه اش من نشسته بودم و فیلم خیلی خوبِ american history x رو میدیدم. کوروش گفت بریم برف بازی. بهش گفتم شبه. بذار برای فردا. در اصل ربطی به شب نداشت خودم حال نداشتم. ولی خدا رو شکر بالاخره راضی شدم. رفتیم و با برفایی که رو ماشینا نشسته بودن گلوله درست کردیم و به هم پرتاب کردیم. خیلی باهاش بازی کردم و از شادیش که بی نظیره عشق کردم. آخر سر انقدر دستکشامون خیس شده بود یخ زده بودیم.وقتی برگشتیم خونه خیلی زود کوروش خوابید و من یه شب بیداری طولانی داشتم. نشسته بودم رو تختم و از پشت پنجره به شب و بارش نم نمک برف نگاه میکردم و فکر میکردم...  

یادم نمیاد کی خوابیدم اما صبح امروز وقتی بیدار شدم و دیدم آفتاب درومده و برفی در کار نیست هزار بار از خودم تشکر کردم که دل کوروشو نشکستم و همون اندازه بردمش که عشق کنه با برف . 

برای نهار اومدم خونه ی مامان و اینجا سنتور زدم و بافتنی کردم. از ساعت شش هم آبجی بزرگه و آبجی صاحبخونه و بچه هاشون اومدن و آبجی ساکن انزلیم. بعد دو ماه دیدمش... 

شام رو دور هم خوردیم و بعد همه نشستیم و از هر دری سخنی گفتیم. خیلی جالبه شب تولد مامانم با آبجیم که انگلیسه یکیه. دیگه به اونم زنگ زدیم تبریک گفتیم. بعد کیک بدمزه ی آبجی بزرگه رو بریدیم و خوردیم :) بعد هدیه های مامانو دادیم. بعدم بساط میوه داشتیم.

من یه پرتقال میخوردم. شوهر آبجی ام از انگلیس زنگ زده بود به گوشی یکی از بچه ها. چاق سلامتی کردن و فلان. منم سلام دادم و یه تیکه پرتقال گذاشتم گوشه ی لپم. یهو گفت بچه ها گوشی رو بگیرید میخوام مینا رو ببینم.همه با هم حرف میزدن. کوروش داشت بپر بپر میکرد و یه وضعی بود.من بین اونهمه صدا جمله ی *مینا سیاوش جواب گرفت * وارد گوشم شد.پرتقال گوشه ی لپم رو درسته قورت دادم. مغزم هنوز هاج و واج بود. انگار یکی با چوب بیسبال زده باشه تو ملاجم. بعد یهو مغزم داد زد جواب اومد.. جواب اومد... باز شد این در.. صبح شد این شب... و قلبم به تیکه مارشمالوی نرم فشرده شد... دستامو گذاشتم جلو صورتم و با حالت سجده خم شدم زمین..‌ منو تصور کنید که هق هق گریه میکردم از شادی و پریا و آبجیا و مامان و بابام انگار که من تو دقیقه ی نود  به برزیل گل جام جهانی زده باشم پریده بودن روم و دسته جمعی گریه میکردن. 

بچه ها حالم یه جور عجیب و غریبیه... اصلا نمیتونم بگم... اصلا نمیتونم بنویسم...

بعد من رفتم تو اتاق و درو بستم و به سیاوش زنگ زدم. به سیاوش خوب مهربونم که خدا میدونه قلبم چجوری براش میتپه. با هم بغض هامونو گریه کردیم با هم خدا رو شکر کردیم و قربون صدقه ی هم رفتیم.. انقدر برام این ها عجیب و بزرگ و با شکوهن که حد نداره... 

بعد من به مادر شوهرم زنگ زدم و با اون هم گریه کردم.

بعد خواهرم از ساوه زنگ زد و با اون هم گریه کردیم.

بعد بلافاصله به نسیم زنگ زدم(جواب نداد و من براش پیام گذاشتم).اولین نفری که خبر بارداریمو دادم بهش هم نسیم بود. اولین کسی که خبر درد زایمانم رو دادم هم نسیم بود.سیاوش که رسید انگلیس باز اولین نفر که بهش گفتم نسیم بود.چون که نسیم نسیمه. چون که دوست نازنین منه. و شادی من کنارش چند برابر میشه. و بلده با حرفاش چجوری بیشتر شادی رو بچسبونه به آدم. و همراهی و دعاهای خیرش مزه میدن... 

بعد به الهه گفتم. بعد به فرفر گفتم.بعد به زهره و نفیسه گفتم. اگه اینهمه حرف نداشتم همون لحظه اینجا هم میگفتم. اما میخواستم همه که خوابیدن بیام اینجا و با جون و دل بنویسم. و از اول پست هم معلوم نباشه اومدم چی بگم. خواستم گرم شید بعد یهو بترکونم 🤗🤗🤗

بچه ها من خیلی خوشحاله دلم. دعا میکنم شما هم خوشحال شده باشید. دعا میکنم هر چیزی منتظرشید زود به نتیجه برسه... برای من این انتظار دقیقا دو سال و دو ماه و یه روز طول کشید. 

امشب خانوادم گفتن بهم افتخار میکنن و صبوریامو دیدن. 

امشب سیاوش گفت خوشحاله که انقدر قوی بودم.

منم خوشحالم.چقدر شیرین بشه دیدار ما . چقدر قلبم قراره شادی رو بعد اینهمه غم در وسیع ترین سطحی که میشه تجربه کنه.

یادتونه چقدر میگفتید ایشالا بیای همینجا خبر اقامتتونو بدی ؟ بفرمایید... بفرمایید یه تیکه از کیک خوشحالی منو بردارید و نوش جانتون کنید.

من عاشق همتونم که خیلی زیاد همراه و همدل بودید با من... 

 

* لطفا فعلا تو اینستا تو کامنتهام به اقامتمون اشاره نکنید عزیزای من.

*وای یکی بگه من بیدارم

*کوروش عزیزم انقدر شاده که خدا میدونه. وسط گریه ام اومد سفت منو در آغوش کشید و گفت دیگه بابا برامون هواپیما میفرسته ؟؟ 

*بچه ها من زمان دقیق رفتنمو نمیدونم.برام الان همین که جواب رو گرفتیم خیلی بزرگه.احتمالا تو کمتر از شش ماه آینده بیام براتون پست بذارم و بگم بلیطمون تو دستمه و تاریخ سفرمون یه هفته دیگه است و من روی ابرام....

 

واییییی مینا

میناییی عزیزم...

خیلی خوشحالم برات.

دراز کشیده بودم و با خودم گفتم بذار قبل از خواب یه بار وبلاگ رو چک کنم که اومدم دیدم پست گذاشتی.

خب راستش من گول نخوردم و از همون اول که صفحه ی وبلاگت و باز کردم و عنوان پستت رو دیدم فهمیدم یه خبرای خوبی در راهه.

عزیزممم بهت تبریک میگم.به شوهرت و به پسرت هم تبریک میگم.هرسه تاتون قوی بودین.

دیگه روزشماری برای کنار هم بودنتون جدی جدی شروع شد.عمیقا خوشحال شدم برات.امیدوارم عمر این دوری خیلی کوتاه باشه و هرچه سریعتر با و بندیل سفرو جمع کنین و برین.

 

شبت بخیر و پر از عشق.❤

وای آوا دیدی آخه بالاخره شد ؟؟؟؟

مرررسی دختری....

الهی آمین... چقدر هیجان تو قلبمه..

وایییییییییییییییییییییییییی من غش..خداروشکر خیلیییییییی خوشحال شدم برات. با ذوقت گریه کردم موها بدنم سیخ شد. عزیزم تبریک میگم. ایشاله که خیلی زود بری پیش یارت

مرررسی فاطمه. بیا بغلم اصلا. عزیزم ❤❤❤❤

سلام

خیلی خوشحال شدم براتون....سلامت و شاد باشه همیشه جمع سه نفرتون

بعععله من همیشه میگم خیلی قوی هستی....صبور و بااراده......خوش خبر باشی همیشه مینای دوست داشتنی:-*

سلام به روی ماهتون.


ممنونم عزبز.

وای قلبم :) همیشه دلت شاد باشه

الهی شکر

شکر مینای عزیزم، منم برای صبوریهاتون بهتون افتخار میکنم، ان شالله بهترینها در انتظارتون باشه و هر چه سریعتر  همدیگه را در اغوش بگیرین😘😘😘

ممنون سونیای مهربانم. عزیز دل همراهم :) 


عشق منی شما.. گلم من همونم که رمز وبلاگ قبلیتونو گرفتم. از اول خوندمت وجا داره که یه آفرین حسابی بگم بهتون به خاطر تغییراتی که داشتی. کلا 360درجه فرق کردین. خوش بحالتون با این اراده ای که دارین واقعا غبطه خوردما.والا من یه رژیم نمیتونم بگیرم ک لاغر شم ولی خب از وقتی وبلاگ قبلیتونو خوندم یه انرژی قوی ازت گرفتم. دعا کنین برام بتونم

ارادتمندم :) 

واقعا ۳۶۰ درجه... از این نظر همیشه با خودم فکر میکنم گذر عمر چه خوبه :) 

حتما میتونی عزیزم :) به بعدش فکر کن. به ایده آلت فکر کن :)

وااااااای.خدا رو هزار بار شکر.خییییلی خوشحالم

:))


مرسی آرزو جانم

۰۳ بهمن ۰۱:۵۸ سایه نوری

مینااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا......

میدونم گذر از غم چه حسی داره اما خب حس تو مال توئه..

میدونم شادی بعد از اون گذر چه حالی داره اما خب حال تو مال توئه... 

و هیچ حس و حالی نمیتونه عمیق تر از من تونستم؛ من گذروندم اونم گذرانی زیبا، باشه... 

نوش جونت تمام این حسها رفیق...

شک نداشتم آخرهاشه و عجب چسبید خبرت... 

خوشحالم واسه ت و تمام بدنم مور موره 😊😊🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

سااااایهههههه 🤗🤗🤗


واقعا هم حس من مال منه . با اینهمه مرسی از همراهیت :)

بدن خودم هنوز مور موره ^_^

وااای مینااااا مینااااا

واای تبریک

خیلی تبریک

 

 

 

الهی شکر که زودتر به کنار همسرت میری

وااای خیلیییییی خوشحالم برات

ریحانه :)) 

 مرررسی دختر


وای قلبم... ممنونم ازت

آقا نمیشه همین فردا بلیط را بگیری و بری؟؟؟

نه خاله اش صبر کن ویزامون بیاد :) 

واای مینا اصلا ناجور خوشحالم.  بیا و عکس وسایلی که میخوای بفروشی را بزار اینجا. قول میدم همش را تند تند بخریم که تو زودتر بری

عزیززززم :))) 

نود درصد وسیله ها رو شوهر دادم تموم شده آخه :)
مرسی که مهربونی انقده

خدارو شکر می کنم برات مینا

به زودی تو فرودگاه یه بغل سه تایی در انتظارتونه و همونطور که گفتم سرتو می گیری بالا و خدارو از اعماق وجودت شکر می کنی

سالم و سلامت و شاد باشی و امیدوارم هممون به بهترین وجه ممکن به آرزوها و اناظارات قشنگمون برسیم

وای مینا ممنونم :) 


واقعا خدا رو شکر... جانم فقط اون لحظه رو شدیدا خریدارم.
الهی آمین. الهی هر چی خیره برای هممون اتفاق بیفته

شب بخیر کمی نامفهوم گفتی ولی انگار اوکی شده خدا رو شکر این کرونا طولانی کرد رفتن رو وگرنه کارهای اداری سریعتر تموم می شد به خودت مسلط باش فکرت رو چمع کن و ارام ارام کارهاتو بنویس که تا قبل رفتن باید انجام بدی موفق باشی 

جدا ؟ فکر میکردم واضح تعریف کردم. خوب تو خونه و خلوت خودم نبودم با گوشی تایپ کردم و احتمالا تاثیر اینا بوده.


چشم چشم. مرسی بهناز جان

مینا

داشتم فکر می کردم چه کادوی تولد قشنگی شد برای مامانت که دخترش اینهمه شوق و شادی تو قلبش بشینه

خدارو شکر

آره. مینا میدونی اون خواهرم که انگلیسه آرزوی تولد امسال جواب ما بود. وقتی زنگ زدم بهش با گریه میگفت خدا کادوی تولد منو داد :) 


وای چه خبر فوق العاده ای...پس چرا من گریه ام گرفت ؟الهی خیلی خیلی زود خبر اوکی کردن بلیط رو هم بدی...ولی رفتی وبلاگ ومارو یادت نره...بازم باید بنویسی.. 

دیگه زبان خوندن بصورت رسمی رو باید آغاز کنی.. اونم لهجه بریتیش

قربون پسرک وذوق کردناش...

من هنوز از فکرش گریه ام میگیره مطهره...  خیلی عجیبه ما آدمها موقع خوشحالی های خیلی عمیقمونم گریه میکنیم.


آمین. نه یادم نمیره خیالتون راحت :)
اینجا خونه ی منه

زبان ^_^

گوروش از دیروز سرویسم کرده. کاش نگفته بودیم بهش :دی

مینا ،منتظر هر چیزی بودم جز این... 

خدارو شکر. خداروشکر 

تبریک میگم بهتون. چه روزهایی گذشت، اما خوب خوب هاش موندن. 

اصلا تمرکزم بهم ریخت. خیلی وقت بود خبر خوب نشنیده بودم. 

یه اخیششششش گنده. یه خسته‌ نباشید واقعی بخاطر این مدت که گذروندین. هوراا اااا 

عزیززززم :) 


برای خودم هنوز انگار خوابه.

واقعا شکر. 

مرسی از تو عزیزم. همیشه شاد باشی :) 

ای جانم (:

خیلی هم عالی.خوشحالیت به ما هم چسبید مامان مینا (:

گوارای وجودت باشه ^_^

:)


جانم... هزار برابر این خوشحالی بهتون بچسبه الهی

ممنونم :)

وااااای مینا از همون دیشب که بهم گفتی تا الان ضربان قلب من پایین نیومده 

یه جوریه انگار من چمدونامو بستم و بلیطم تو دستمه 

اول پستت که داشتم میخوندم گفتم لابد مینا صبر کرده ویزا و بلیطش رو بگیره بعد بیاد تو وبلاگ بگه 

من دیشب خواب بودم خیلی خسته بودم و ساعت 9 خوابیدم بعد ساعت ده بیدار شدم یه چرخی زدم و بدون دلیلی رفتم سراغ گوشی وقتی دیدم نوشتی نسیم بیا بیا بیا  ته دلم قنج رفت گفتم درست شد کار مینا درست شد آیکون اشکش هم اشک خوشحالیه خب بعد تا چند ساعت خوابم نبرد تمام این دوسال تو ذهنم مرور می شد 

با خودم می گفتم همینه زندگی واقعا همینه اگر بخوای به اوج زیبایی و شکوهش برسی قبلش باید بزنی تو دل مسیر هر چقدر سخت هر چقدر که نشدنی به نظر برسه باید بری و برسی 

به سیاوش فکر کردم به بازی کردن با جونش به زجر دوری به شکنجه هایی که شد و جواب نمی گرفت 

به تو که چقدر خوب یاد گرفتی خودت رو تو بغلت بگیری و از سختی ها عبور کنی که چقدر الان که می ری لحظه لحظه در کنار همسرت بودن رو زندگی می کنی آجر به آجر زندگی رویاییت رو می سازی  

به کوروش و گرمی آغوش پدرش که به شدت منتظرشه که اگر این دوره نبود اون گرمی اینطوری تمام و کمال برای دو طرف قابل لمس نبود 

بعد دعا کردم که بتونی  بدون عجله لحظات کنار خانواده ات رو ببلعی و با دستهای پر و دلی آروم و خوشحال بری کنار یار 

 

این روزها فیلم زیاد بگیر از خونه پدری از خونه ای که داری توش زندگی می کنی با جزییات از مسیرت تا دریا و جنگل که دوچرخه سواری می کردی از خونه خواهرها و خودشون از وجب به وجب حیاط خونهء بابا خود بابا و مامان با گوشی هرکی که شد 

این دو سال سالهای مقدس زندگی تو خواهند شد سعی کن جزییات بیشتری از مکانش داشته باشی تا بعدها با مرورشون شوق و خوشبختیت رو بیشتر لمس کنی 

آخ نسیم جان :)

من خودم هنوز قلبم گرومپ گرومپ تو سینه ام میکوبه...
 به اونم فکر کردم اما دلم نیومد. برای بچه های اینجا دلم نیومد... 

اتفاقا وقتی زنگ زدم جواب ندادی گفتم ببین هاااا گرفته خوابیده :) 

بعضی مسیرها خیلی سختن نسیم. من همش از خودم میپرسم اگه میدونستم اینهمه طول میکشه باز با جدیت بهش فکر میکردم؟ سیاوش رو که شک ندارم اگه میدونست نمیرفت. من یادمه آخرای ساوه بودنمون با هم میرفتیم بیرون قدم میزدیم بهش میگفتم باید حتی به اینکه به یه سال بکشه فکر کنیم همون لحظه میگفت اصلا حرفشم نزن من نمیتونم :(
واقعا من امیدوارم همین بشه نسیم. لحظه لحظه زندگی کردن کنارش و آجر آجر ساختن رویامون :)

کوروش و باباش :(

مرسی نسیم.
مرسی که همراهی با من و رفیقمی و بهم همیشه چیزای تازه یاد میدی.حتی این توصیه هات برام ارزشمندن ....

۰۳ بهمن ۰۷:۴۰ زهره ی روان

وااااای مینا،نمیدونی چقدرررررررررر خوشحالمممممممم.

مینامنم  گریه ام گرفت،مخصوصا اونجا که کوروش گفت حالا بابا برامون هواپیما میفرسته،گوله گوله اشکم اومدن.

خیلی خوشحالم برات دوست خوب و مهربون و خوشگل من که من همیشه عاشق قیافه اش بودم

زهرررره :))


عزیزم... من از اول تا آخر حرفهای کوروش دوست داشتم زار بزنم... انقدر خوشحال بود فکر میکرد همین الان قراره پاشیم بریم...

مهربون تویی زهره. و زیبا تویی و دوست خوب هم :)

وای خدا را شکر 

 

هزار مرتبه شکر ...

الهی برید لونه عشقتون را بسازید .

خیلی خوشحالم که پاداش صبرت را گرفتی :)

مینا مهربونم ❤😍

واقعا شکر :)


جانم :) مرسی آبان عزیزم

مینا من الان تو مترو این پست رو خوندم خیلی برات ذوق کردم حیف نشد اینجا تو مترو رها کنم خودمو
نماهم بهت افتخار میکنم و تو این دوسال خیلی چیزا ازت یادگرفتم
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر

من اگه خودم تو مترو میشنیدم این خبرو میرفتم راننده مترو رو بغل میکردم :))


مرسی عزیزم.

جانِ جانم... واقعا شکر

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

سلام عزیز دونه دونه 😍

دیدی به سلامتی همونی که میخواستی شد ؟! چقدر حالا برنامه بچینی و تا خود لحظه رفتن ذوق کنی ❤️

**** *** **** ** ***** ****** **** ****** ********* **** ***** **** 

عزیزددلم خوشبحال کوروش که حالا طعم پدر مادر رو در کنار هم داره 💕 خوشبحال شما که دوریتون به سر رسید و دیگه تا آخر عمر ایشالا غصه این چیزا رو ندارید

ایشالا همه چیز عالی تر ازینی که هست بشه ، روزاتون پر از مشغله و ذوق و پیشرفت و یادگیری ایشالا که بهترین زندگی پیش روتون باشه میبوسمت مینای مهربون و بهترینا رو برات میخوام 💕🌸

سلام ریحااااانه جانم :)


دیدم دیدم... جونم به لبم رسیده بود دیگه :( خیلی ... هر لحظه تو فکرشم...

آره تموم شد. درست درست شد.

الهی الهی که همه ی دور از هم افتاده ها برن ور دل هم... 

ممنونم از قلب مهربونت عزیزکم :)

سلام مینا جان خدا رو هزاران بار شکر.

مبارک باشه مینا جان . چه خوبه که الان پشت سرت رو نگاه میکنی و به تمام این دو سال و دوماه و یک روزت افتخار میکنی که صبوری کردی و این باعث میشه بیشتر و بیشتر از این اتفاقه لذت ببری چون خودت رو به شدت در بدست آوردنش سهیم میدونی.

انشالله تمام لحظات زندگیت پر بشن از لحظه ای که پرتقال گوشه لپت رو یهو قورت دادی🤗.

عنوانتم تابلو بود میخوتی همچین خبری بدی😊

سلام یگانه جان :)


واقعا مبارکه :) هیچی بهتر از این نمیشد...  اوهوم همینطوره. به طور کلی به خودم افتخار میکنم. حتی وقتی خیلی قوی نبودم تلاشمو کردم براش... و به سیاوش و کوروش خیلی بیشتر افتخار میکنم...

عزیزم مرسی :) 

واقعا ؟ بلا :) شاد باشی همیشه

واییییی یهو جشام باز شد 

میناا خداروشکررر خداروشکرر خداروشکررر 

خیلیی خوشحال شدم 

منم بهت افتخار میکنم مینای قوی و مهربونم 

خداروشکررر

جانم :) 


عزیزم مرسی...

همیشه خوشحال باشی گلم.

ای بلا...

چطوری دلت اومد ما رو اینجوری بکشونی پایین صفحه و بعد بهمون بگی😅😅😅

 

تبریک عزیز دلمممممممممم.... تبرییییییک

هم خیلی خوشحالم هم یهو دلم گرفت از رفتنت...

هرچند اینستا و و بلاگ هستی به روال قبل اما یهو یه جوری شدم🥺

قشنگترینم....‌قربون قلب مارشمالوییت💞💞💞

خدارو شکر...

مسیر جدید زندگیت فانوس بارون...

سرسبز مثل جاده های شمال...

میبوسمت و میفشارمت🧡♥️🧡♥️
 

فکر کردم اونجوری بهتره :) 


تازه کلی تو ذوقم خورد که یه تعدادی گفتن اصلا از عنوان پست فهمیدن... آتیش پاره ها :)

مرسی مینا جانم...
دلت نگیره :) 

مینم میبوسمت عزیزم :)

مبارک باشه. چه خبرخوبی😊 ایشالا به زودی زود از اونجا برامون پست بذاری💞💞💞

ممنونم...

الهی آمین :)

سلام مینای عزیزم.

آخ که چقدر خوشحالم برات.

کاش میشد حس ِ لذت واقعیم رو بعد از این خبر ِ دلچسب بتونم تایپ کنم

وای مینااااااااا...

دلم یه جوری ِ الان ...😍

حس ُ حال ِ اون لحظه ای که سجده کردی نصیب همه ی اونایی که منتظره یه خبر خوبن :)

سلام به تو :)

آخ الهی همیشه شاد باشیم هممون...

عزیزم :) من خودم نتونستم حس واقعیمو تایپ کنم...

الهی آمین :)

سلام مینا جون بسیار خوشحالم برات بسیار خدا کنه بحق بزرگان درگاهش همیشه شاد باشی الهی شکر که کوروش عزیز بعد دوسال ان شاالله به زودی باباشو می بینه.

ممنونم دوست مهربانم... الهی که همیشه شاد باشیم هممون


واقعا شکر :)

مینا جانم. عزیز صبور و مهربونممم

منم با خوندن این خبر اشک ریختم. اشک شوق و شادی و شکر... خدا رو شکر

چه خبری بهمون دادی. با این خبر روزمون رو ساختی دختر 

به همتون تبریک میگم نازنینم. این صبوری و استقامت ارزشش رو داشت

به قول برادرم حالا برو کِیفش رو ببر :)

 

مینا جانم با قلب مهربون و خوشخالت برای همه مردم ایران عزیزمون دعا کن لطفا 

باران با احساسم :) 


مرسی عزیزم.
من ممنونم که همراه من بودید.

وای خیلی هم کیف داره واقعا :)

باران جانم :(

وااااای مینا

از خوشحالی داره اشکام میاد دخترررر

الهی شکر، الهی شکر

خیلی خوشحالم برات عزیزدلم

بی نهاییییییت

آتنا.... بیا بغلم خوب :)


واقعا شکر...

ممنووووووونم . از ذوقت قند تو دلم آب شد.

وای مینا خیلی خیلی تبریک میگم بهتون

الهی شکر

قربون صبوریات میناجونم شما سه تایی صبور بودید و تاب آوردید اینم نتیجه ش

خوشیای این روزا نوش جونتون

مینا من عجله داشتم و گفتم اگه بخونم وقت نمیشه کامنت بذارم و اومدم یه نگاه بندازم آخرشو خوندم که گفتی درمورد اقامتون صحبت نکنید و اینا

گفتم هااااا؟اقامت؟یعنی جواب اومد

وای مینا خیلی خیلی خوشحال شدم

پس دیگه رسما لحظات آخر ایران بودنته

هورااااااا

مبارکهههه

ممنونم که به ماهم گفتی

بهار جانم ممنون :)


بله بله حتی بار روی دوش سیاوش و کوروش سنگین تر هم بوده...

عزیزم :) مرسی خوب

آره بهار ماههای آخره ....

من ممنونم که که با من همراهید بهار

وااای میناااا

من چرا گریه م گرفته؟؟؟

دلم خواست بغلت کنممممم و سففففت فشااارت بدم.

خوشحالمممم برات .. خیلییییییی.

عزیزم رها جونم :) 


چون که مهربونی آخه :)

چی بهتر از بغل پر محبتت رها ؟

ممنونم ...

خیلی براتون خوشحالم. 

از عنوان پست من همه چی رو گرفتم و لابلای نوشته هات دنبالش میگشتم که گفتی. 

شب تولد مادرت برات یه خاطره ی عالی به یادگار موند.

ممنونم بانو جان...


زبل خانم :) 

آره واقعا :) تا همیشه بهمن مبارک شد برام

وای مینا مینا مینا! دو سه شب پیش بین نماز مغرب و عشا یهو یادت افتادم، تو و یکی دیگه از بچه های وبلاگی، اونم قبلش پست گذاشته بود و گفته بود یه مشکل بزرگی براش پیش اومده، برای هر دوتای شما عزیزان دعا کردم.. اون فرداش گفت مشکلش حل شده تو هم که این خبر خوش بهمون دادی. خدایا شکرت.. من گفتم این ژانویه ی لعنتی تموم شه حتما تو فوریه یه خبرایی میشه دیگه، باز هم خداروشکر.. مینا یه عکس از فرودگاه و لحظه ی دیدار، اینجا ما ازت طلب داریما! تا میتونی لذت ببر از روزهای باقیمانده پیش خانواده. برم یه بار دیگه بخونم، آخراشو نفهمیدم دیگه! 

وای حمیده جانم قربون قلب مهربونت :) واقعا ممنونم ازت


فعلا که ژانویه مبارک و خجسته شد برام :) 

کاش من دو تا میشدم تو فرودگاه از خودمون عکس و فیلم میرفتم :)
اوهوم مرسی :) 
خیلی خوبی

اشکمو در آوردی دختر😭😭😭

انگار خواهرم جواب صبوریش رو گرفته

انشالا که زندگیت پر از خوشی باشه

عزیززززم مرسی... 

این اشکا خوبن :) الهی اشکامون فقط بخاطر خبرای خوش باشه

سلام بلاگر جان 

ااااخ قلبممممم 

نمیدونى چقدرررر خوشحال شدم براى همگیتون ، تبریکککک میگم به  کوروش عزیز، تو و سیاوش خان 

یادت باشه لحظه دیدار رو ثبت کنین 😇🤩خدا رو شکرررر دیگه دیدار نزدیکه 😍

امیدوارم توى انگلیس بتونیم ببینیم همدیگرو 😊 

سلام مهربان جانم.

وای قلب منو چی میگی؟ :)
ممنونم عزیم.

الهی که بشه... من از خدامه...

الهی آمین... چرا که نه :)

مینااااا عزیزم بالاخره درست شد وااااااااااااای خدایا شکرت خیلی خوشحالم برات 

خیلی کَلَکی من همین طور داشتم پست میخوندم یهو گفتم هاااا چی شد  ناقلای کی بودی تو

آره مهتاااااا بالاخره درست شد :)


عزیزممممم :) خوشحالم 

سلام خیلی نامردی اینطوری خبردادی. باورمیکنی دستام داره میلرزه. خیلی برات خوشحال شدم. انشالله خیروشادی تودراین سفرباشه. فقط رفتی اونوروبلاگه فراموش نکنی بهمون سربزنی بازم وبنویسی حتما. ببخشیدیه فکراومدتوسرم اینه چقدرشماخواهرداریدماشالله. برادرچندتادارین. اگرزحمتی نیست یه پست درمورتعداخواهرات وویژگیهاشون وداداشت که فکرکنم یکیه بنویس اینکه شمابچه ی چندمی. وهمینطورندیدم درموردخانواده ی شوهرت چیزی بنویسی ازاوناهم یه اطلاعاتی بده ندانسته ازدنیانرم. باورمیکنی ازالان که نرفتی دلم برات تنگ شده بااینکه ازدواستان متفاوتیم ولی فکرمیکنم هزارسال میشناسمت. دلم برای خونت تنگ میشه. حسودیم میشدکه توی یه استان سرسبزی وچه ویویی داره خونت. انشالله انجاهم بهترین خونه گیرت بیادوسه تایی دلتون شادباشه

آقا من بی گناهم :)  عزیزممم..  ممنونم از مهرت... 

بابا چرا فکر میکنید من فراموش میکنم :) نه خیالتون تخت.. 
آره آره :دی چشم چشم یه روز میگم .

ای خدا :) مرسی آخه. الهی خودت هم یه خونه ای رو صاحب شی گلستون...معرکه :) دیگه انقدر عشق کنی اینجا برات کوچک و کم باشه

سلام مینا جان خیلی برات خوشحال شدم واقعا.

همیشه شاد باشی کنار خانواده ات و بخندین😊

صبر خیلی سخته ولی میوه اش شیرینه :)

سلام بهار جان. ممنونم از محبتت


شما هم همیشه شاد باشید.

بله بله :)

من دوباره اومدم پستت خوندم و بغضی شدم .. آخی .. چقدر منتظر این خبر بودم .. چقدر هربار ستاره روشن شده وبلاگت رو به امید این باز میکردم که راجع به اکی شدن اقامتتون باشه .. چقددددر از خوشحالی ت خوشحالمممم ...

عزیز دلممممممم...


منو بگو چقدر خوشبختم تو دوستمی :)

من همش چک میکنم وبلاگتو و میگفتم الان ممکنه پستش این باشه که شد؟

که عنوان رو دیدم و اومدم پایین و دیدم بلههههههه.... بعد رفتم با آرامش و عشق و بغض شروع کردم از اول خوندن...

بلاگر جان انگار واقعا عضوی از خونواده منی که انقددددد خوشحالمممم😍😍😍😍

خدا رو شکر.... خدا رو هزاااااار بااااار شکررررر

وای عزیزم :)) 


من برای اون خوشحالی با بغضتون غش میکنم :)

واقعا ممنونم و به رفاقت باهاتون افتخار میکنم...

واقعا شکر 

۰۳ بهمن ۱۹:۲۱ سارینا2

سلام

خدا رو شکر مینا

خدا رو شکر

بازم دور هم جمع میشین

خیلی عالیه

و من از خوشحالی و خوشبختیت خیلی خیلی خوشحال شدم

مبارکت باشه

سلام سارینااااااااا


واقعا خدا رو شکر...

واقعا عالیه :)

ممنونم ممنونم از تو و مهربونیت دختر... 

عزیزم... چقدر خبر خوبی بود... حسابی چسبید 

ما هم اندازه تو منتظر بودیم و واقعا تو فوق العاده بودی توو این مدت ... خوشحالم که نتیجه داد  صبر و تحملت

امیدوارم توو بهترین زمان ممکن دیدار یار و وصال یار حاصل بشه... 😍😍

ای جانم. الهی همیشه خبر خوش بشنویم هممون.


میدونم میدونم... واقعا ممنونم از مهربونی همه تون :) 

الهی آمین :)

خیلی وقته میخونمت و پیگیرتم

حوشحالم واقعا برات خوشحالم

صبوری همیشه نتیجه میدم عزیزم

وای مرسی عزیزم از مهربونیت :)



واااااای 😍😍😍 اصلا تنم لرزید از این خبر خوش 😍😍 خدا رو شکرررررر عزیزم

واقعا از ته دلم برات خوشحالم 😍

این دومین کامنتته یا آرزوی قبلی هم خودت بودی؟؟؟


ممنونم عزیز دلم.. تو هم همیشه شاد باشی الهی

واوووو مینااااااا خیلی خوشحالم تیترو دیدم دلم هری ریخت تند تند اومدم پایین و دیدم اونچه که باید می دیدم رووووو 

 

عزیزم :))



مرسی . همیشه شاد باشی :)

سلام مینا جان، من خواننده ی خاموشم که چندین ساله همراهتم. واقعا خوشحال شدم.همیشه برات دعا می کردم.

به امید موفقیت های بیشتر...

سلام به روی ماهت...


دستت رو به گرمی میفشارم عزیزم. ممنون از مهرت :)

مینا این تلفن سفارت انگلیس را بده ما هی زنگ بزنیم بپرسیم ویزا مینا چی شد؟

 

هعی بابا. یه ویزاس دیگه. یه تیکه کاغذ. پرینتش کنین دیگه.

وای خدا نکشدت خیلی خندیدم :)



همینو بگو ... تنبلا :/

نههه اون آرزو من نیستم 

من همیشه آدرس وبلاگمو میذارم 😊

عه باشه باشه :)

مینااااااا جونم مباااارکت باشه اشکم دراومد از خوشحالیت باور کن وقتی اینستا نوشته بودی وبلاگ بروز شداستیکرشو دیدم فهمیدم قراره چیزای قشنگ بخونیم ،مرسی که بهمون خبرشو دادی چقدر منتظر همچین روزی بودم چقدر من برای کوروش خوشحالم 

خداروشکر عزیزم😘😘😘😘

ممنونم همنام عزیزم...


انقدر خوشحال بودم نتونستم به نفسم غلبه کنم و استیکر نذارم تو استوری. هی با خودم گفتم مشکوک میشنا :)

ممنون که همراه منی  :)

وااااای عزیزم خیلی خوشحال شدم 

تو هر پستت منتظر بودم بیای بگی درست شد و داشتم این پستتو یک خط در میون میخوندم یه دفعه خوندم زنگ زدی به مادرشوهرت و گریه کردی و اونجا شاخکام فعال شد 

خیلی خوشحالم برات با اینکه همیشه خاموشم ولی از دوران زینب وبلاگ باهاتم ؛ اینجام خودم پیدات کردم و فهمیدم همونی 😁

رفتی انگلیس یادت نره اینجا 😙

مررسی نجمه جانم.


:))

آخی... بلا :)

نه نه نمیره :)

۰۴ بهمن ۰۴:۱۵ گیسو کمند

میناااااااا وایییییی خدای من بلاخره تموم شد  بلاخره درست شد🤗 خدایا شکرت🌹💗

یادته می گفتی آخر ژانویه میشه و بازم امید ندارم اتفاقی بیفته؟ بیا قبل از اینکه ژانویه تموم بشه به مرادت رسیدی😇

دیروز صبح بعد از تموم کردن پستم دیگه نزدیکهای ساعت هفت بود و وقت بسته ی شبانه ام داشت تموم میشد نتونستم همون دیروز پستت رو بخونم و بهت تبریک بگم. ولی تند تند پست رو بالا پایین کردم فهمیدم یه خبرهاییه. ازش اسکرین شات گرفتم تا نت قطع شد من بتونم بخونمش. واایییی مینا کل روز رو ذوق داشتم و خوشحال بودم برات فقط میخواستم صبح بشه تا بیام و بهت تبریک بگم عزیزم.😘😘😘😘😘

از همین حالا دلم تنگ شد برات مینا. قول میدی یه روزی ایتالیا قرار بذاریم و هم دیگه رو ببینیم. من جدی جدی تصمیم دارم در آینده ایتالیا یه خونه داشته باشم.

چقدر از خوشحالی کردن های کوروش جانم خوشحال شدم.

منم مثل خانواده ات برای استقامتت و صبوری کردن هات بهت افتخار میکنم.

و چقدر حس خوبی داره ببینم خواننده هات برات اینقدر خوشحالن🤗🥰🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 

وای گیسوووووو بیا بغلمممممممممم :) درست شد :)


آره من دیگه واقعا بادم خالی شده بود گیسو :) 

عزیزم عزیزم :) مرسی گلم...

من قول میدم .چی عالی تر از این ؟ یکی از روهاهام سفر به ایتالیاست... زبانشون رو هم دوست دارم حتی گیسو...


ممنونم رفیق جان :)

من با هر کامنت کلی ذوق کردم و شکر گزاری :)

چند وقته میخونمت مینا جون و هر دفعه از ته دلم برات دعا کردم. خیلی خوشحالم. امیدوارم زودتر به هم برسین. هر چند از الان یکم سخت‌تر میشه تحمل این دوری. بوس برای کوروش.

الهی که صد ها برابر این شادی به دلت برگرده . ممنونم ازت :)

سلام میناااااای عزیز

وای اگه بدونی چه سوپرایز شدم و چقدرررر خوشحااال...

خداروشکر عزیزدلم..وای وای چه عالی چقدر خوب...خوشحالم برات زیااااد

 

کلی انرژی مثبت و شاد و عشق میفرستم سمتت عزیزم💗💗💗💗💗

سلام زهرا جانم ...


چقدر خوب :)

واقعا شکر... ممنونم ازت عزیز:)

میبوسمت

من خواننده خاموش نوشته های شما بودم

دلم نیومد خاموش بمونم

تبریک که صبوریتون نتیجه داد 

انشا الله روزهای زیبایی را در کنار همسر و پسرتون با شادکامی و سلامتی و موفقیت بگذرونین

خیلی خیلی ممنونم :) به خاطر شراکت تو این شادی و بزرگ تر کردنش :)


آمین...
برای شما هم هر روز عالی و شاد باشه الهی

سلام :)

خیلی براتون خوشحال شدم مینای عزیز و صلاح نبود به خاموش بودن بیشتر ادامه بدم تو این شرایطی که همه منتظرش بودیم

خیلی بهت تبریک بگم. آرزو میکنم بیفتی رو دور شنیدن و دادن خبرهای خوب و خیلی خوب

سلام به شما...


من بی نهایت ممنونم ازتون :) الهی آمین. همیشه شاد باشی 

۰۴ بهمن ۱۲:۱۲ نرگس بیانستان

من اومده بودم کامنت بخونم برم

😂😁

😁😁😁😁

خوشحال شدم برات عزیزم..خیلی زیاد
منم اشکم دراومد اینجور که نوشتی
چه سال خوبی بشه این 2021

ممنون صدفی جان :)

الهی الهی که همیشه اشکات از شادی باشه :)


جان اصلا ^_^

کامنتم نیومده چرا

نمیدونم من بی گناهم :)

۰۴ بهمن ۱۳:۴۳ سایه نوری

عجب شکوهی اینجا روانه مینا..

عجب انرژی ای اینجا در جریانه..

چند ساعت یک بار میام اینجا؛ قلبم فشرده و وسیع همزمان میشه و میرم؛  با لبخند و گشایش میرم... 

دلم میخواد هی ازت بخونم، میبینم نیست، میرم سر وقت کامنتها 😅😅😅

واقعا :) 


عزیزم عزیزم :)

خدا رُ صدها بااار شکر و هزااار هــــزار تبریک از طرفِ من به خونواده یِ قشنگِ سه ـتایی ـتون :***

من که قلبم از شوق به تپش افتاد و جوری که انگار یه انتظار برا زندگیِ خودم به سرانجام رسیده باشه، خوشحال شدم ^_______^

فک کنم باقیِ دوستا هم یه همچین حسی داشته باشن ... چون ما هم کنارت اون روزهایِ سحتُ دیدیم و حس کردیم و زندگی کردیم! و الان عجیبه اگه شادیُ زیرِ پوستمون حس نکینم!

اصن من تا عنوانِ پستِ جدیدتُ توی وبم دیدم یه چراغی تو دلم روشن شد که بوهای خوبی میاد و از خودم پرسیدم یعنی میشه اون اتفاق خوبه افتاده باشه؟؟

با همین ذوق بدو اومدم که بخونمت و اولش با تعریفیا یادم رفت که قرار بود چی بشهولی به اصلِ مطلب که رسیدم از شادیِ برات نیشم تا بناگوش باز شد یهو! وسطِ مهمونیِ خونه مادرشوهر :دی

ولی خب اون لحظه دست گذاشتم رو دلم که سرِ فرصت بیام و درست حسابی کامنت بذارم و هول هولکی شادیمُ نصفه نیمه به اشتراک نذارم برات!

خلاصه که حسابی کیف کردم از این خبر و آرزوهای خوب خوب دارم براتون به شدت ^_^

دیگه افتادید تو سرازیریِ پایانِ این فراق و ایشالا که این روزهای آخر َم زودتر بگذرن و برسیم به خبرِ رسیدنتون کنارِ هم و کورشُ ببینیم تو آغوشِ پدرش و این دوری تمومِ تموم شه ...

عاغا من انقد این مدت خندیده بودم به تعریفات از کارایِ این فسقلیِ گوگولی و فیلماش توی اینستا؛ که دیشب خوابشُ دیدم :))

نمیدونم چه کاری برات پیش اومده بود، داده بودیش دستِ من با خودم ببرمش خونه یه چند ساعتی، منم بغلش کرده بودم تو ماشین، ازش می ـپرسیدم برا ناهار چی دوس داره؟ زبون میریخت و من هی بوسش میکردم :))

 

خدا برا هم نگهتون داره و شادی و عشق یه جزءِ جدانشدنی از زندگیتون باشه :***

به امیدِ زودتر رسیدنتون کنارِ هم و گل دادنِ این عشق ^_^ :***

عزیزم مرررسی مهلا :)


الهی :) ایشالا همیشه برای زندگی خودت هم خبرای خوش و خیر بباره برات.

چقدر من قدر شما ها رو میدونم :)

مرسی از این کامنت بلند بالات :)
واقعا الهی زود بگذره :)

کوروش خودش یه فیلم مستقله :)
چه باحال خوب :)

برای تو هم همینطور مهلایی :)

۰۴ بهمن ۱۵:۵۹ ‍‍‍‍‍‍ :)

من سالهاست وبتون رو میخونم. وقتایی که باید صبوری کنم و ناراحتم یاد شما میفتم. همین دیروز هم همین اتفاق افتاد و یادتون افتادم و دم دمای غروب دعا کردم براتون و مطمئن بودم همین روزا جواب صبرتونو میگیرین. من به شما افتخار میکنم :) و امیدوارم هرچه زودتر طعم وصال یارتونو بچشید ♡

عزیزم :)

همراهیتون کلی منو خوشحال میکنه...
ممنونم واقعا :)

الهی آمین :)

سلام مینا ی عزیز همیشه خاموش میخوندم سبک نوشتنون عالیه. خبر امشب واقعا خوشحالم کرد خوشحالی کورش دیدنیه البته عنوان پستتون منو.گول زد چون چند روز پیش یه کلیپی دیده بودم   با عنوان برف رویایی در روستای ریک تالش و فکر کردم شما هم شب رویایی برفی داشتید ولی دیدم شب شما رویایی تر از برف بود  شب شما عین بهار بود زندگیتان سر شار از  اتفاقات خوب

سلام شکوه عزیز. 

عزیزم الهی همهیشه خوشحال باشی.
کوروش چند دقیقه یه بار میگه چرا نمیریم :دی

عه چه باحال :)
واقعا رویایی تر بود :)
الهی برای شما هم همینطور باشه

هزارهزار شکر😍😍 

خیلی مبارکه مینا جانم. نتیجه صبر و استقامتتون، که یک وصال شیرین و دوست داشتنی هست، گوارای وجودتون.

پر از خیر و شادی باشه زندگیتون عزیزم

واقعا هزار شکر :)


ممنونم ازت عزیزم :)

عزیزم تبریک میگم خداروشکر که این دوری داره تموم میشه ❤😍

مرسی دوستم :)

سلام مینای عزیز

خیلی خیلی بهتون تبریک میگم 

الهی به زودی زود کنار هم باشین و برامون از بیرمنگام پست بذاری

سلام مهرو جان. چه اسم قشنگی :)


ممنونم ازت عزیز . الهی آمین :)

سلام مینا جون من گرچه خواننده خاموشتم اما همیشه منتظر خبرهای خوب برات بودم امروز خوشحالم ک میوه شیرین صبرت رو داری میچینی امیدوارم روزهای شاد و قشنگی پیش رو داشته باشی خداروهزاران بار شکر

سلام عزیزم.

ممنونم از مهربونیت.

خدا رو شکر واقعا :)

سلام

من چندبار برات کامنت گذاشتم نمیدونم ولی پرا یا تایید نمیشد یا گم میشد یا من نمیدیدمش

دیگه ناامید شده بودم کامنت نذاشته بودم

ولی هرروز چک میکنم که پستات و بخونم

تموم تنم مورمور شد با این خبری که یکهوویی دادی

اشکم دراومد خیلیییی برات خوشحالم

واقعا قوی بودی و قابل تعریفه استقامتت

قربون جوجه برم راستش از دیدار اون و باباش بیشتر خوشحالم تا تو و باباش خخخ

سلام.

ای وای راست میگی؟

اگه بعد از ارسال کامنت یه نوار سبز میاد رو صفحه ات و مینویسه ارسال شد که حتما خصوصی بوده که تایید نتونستم بکنم یا تایید کردم و ندیدی... 

عزیزم مرسی که با این حال باز کامنت گذاشتی :)

ای جانم :)
ممنون واقعا عاطفه جان :)

ای خدا آره :) 

۰۷ بهمن ۱۷:۰۵ فاطمه ۲۳

مینا مینا مینا

اگر بدونی چقدر خوشحال شدم برات

اونقد که برات بغض کردم

اصلا باورم نمیشه بالاخره داری به ارزوت میرسی

خداروشکر

این خوشحالی حقته 

امیدوارم زود زود زود بیایی برامون بنویسی از اون لحظه ی ناب دیدنه سیاوش تو فرودگاه انگلیس

جان جان جان :)


عزیزززم مرسی آخه 

من خودم هنوز باورم نشده.

وای قلبم. الهی آمین

اخی عزیزم نمدونم چرا دارم گریه می کنم من خواننده خامشتون هستم مینا جان خیلی برات خوشالم هم شما و پسر مهربونت خدا رو شکر هر سه تو این مدت خیلی صبوری کردید الهی روی خوش زندگی همیشه بهت باشه عزیزم

واااای خددداااا :) عزیزم :)   مرسی آخه 

چه سورپرایزی کردی مینا جان... خیلی خوشحال شدم. 

مرررسی :)


همیشه شاد باشی دوستم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان