19th of July

قشنگ ها سلام و آرزوی سلامتی برای تک تکتون.

 

عزیزای دلم اول از همه بذارید بگم ممنونم که همراه منید. خیلی دوست دارمتون. و همیشه این وبلاگ مثل خونه ی خودم و شماهاست که توش میشه خودم باشم و بی پرده ظاهر بشم .

 

این طولانی ترین دوره ی افسردگی زندگیم محسوب میشه.گاهی خیلی بدحال میشم.ولی اشتیاق زیادی به رها کردن نگرانی ها و تجربه ی سلامت و شاد زیستن دارم.

این روزها بزرگ شدنم خیلی برای خودم محسوسه. تحلیل های ذهنی ام و صحبت های با خودم و تک سو نبودن مسیرم به سمت احساس و اتفاقا غلبه ی منطقم بر همه چیز. این رو دوست دارم، اون حالی که میخواستم با سی ساله شدن تجربه کنم رو دارم کم کم توی سی و یک سال و هشت ماهگی میچشم و خوشحالم.

سیاوش و مساله ی جدایی ما هنوز یکی از دغدغه های بزرگ ذهنی منه که خیلی با خودم تحلیلش میکنم و بهش فکر میکنم.

چیزی که براش مشتاقم خداحافظی سالمه ولی چیزی که پیش بیاد نمیدونم چیه و میدونم در هر صورت باید هر جه پیش میاد من رها کنم بره همه ی عذاب ها رو . سیاوش رو بذارم یه گوشه قلبم که زمانی باهاش بهش بیشترین عشق رو ورزیدم.و فقط بگم خوبه که من اون حس رو باهاش تجربه کردم.  ولی خود این در قالب کلمات اینهمه ساده است و در واقع خیلی پیچیده و سخته برام.

 

درمورد امتحان ریاضی که پست قبل گفتم یادتونه ؟

از نمره ی کل گمونم 63 نمره ی 55 رو گرفتم و بی اندازه خوشحال شدم .

هم خودم هم معلم کالجم و بعدش کمکم کرد تو کلاس یکی از کالج هایی که نزدیک خونه ی خودمه ثبت نام کنم.یعنی همه ی کارامو خودش کرد. من خیلی دوستش داشتم.زن باحالی بود .منو همیشه یاد خاله ریزه با قاشق سحرآمیز مینداخت.

تند تند حرف میزد . خیلی جوک میگفت. قد کوتاه و ریزه میزه بود و موهای سفید کم پشتش رو همیشه بالای سرش کوجه میکرد و یه تل پارچه ای هم میبست.

خدا بهش سلامتی و عمر باعزت بده .

 

امتحان فاینال زبانم رو هم از دست دادم. روز قبلش کوروش مریض شد و صبح امتحانم چون تب داشت مدرسه قبول نکرد ببرمش و بعد از همخونه ام خواستم همینجور که کوروش خوابه دو ساعت حواسش بهش باشه که قبول نکرد و من هم ایمیل زدم و به معلم ریاضی خبر دادم نمیتونم برم.

ولی جوابمو نداد و من هفته ی بعدش رفتم کالج و به مدیرش گفتمخبری نیست و من تو بلاتکلیفی ام.

دو ساعت نشد که بهم ایمیل زد که توی اگوست یه امتحان دیگه هست و بعدا تاریخ دقیقش رو برام میفرسته.

 

اینا که تموم شدن ترم جدید که از سپتمبر شروع میشه ترم دیپلم من خواهد بود .

 

من هنوز درمورد رشته ی دانشگاهی تصمیم قطعی نتونستم بگیرم و راستش یه مدت پیش حتی فکر کردم بارهای زیادی رو شونه مه و دیگه واقعا تحمل ندارم هول هولی خودم رو مجبور به تصمیم گیری کنم. حالا اگه دیر هم شده باشه دیگه دو سه ماه این ور اونور تر تاثیر خاصی برام نداره .

بابت همین فعلا فقط به همین دیپلم فکر میکنم و بعدش ببینم چه میشه.

بابت سردرگمی های زیادم جدیدا از یه لایف کوچ هم دارم کمک میگیرم و خوشبینم که اتفاقات بهتری تو آینده ام بیفته.

 

مساله ی خونه و چالش هاش به قوت خودشون باقی ان هنوز ولی یه سازمانی پیدا کردم که به جای شهرداری بهم ممکنه خونه بدن. دوشنبه باهاشون یه دیدار دارم که حرف بزنیم و ببینیم شرایط چطوره .خیلی هیجان دارم. واقعا میخوام داستان این برج نوزده طبقه تموم شه.

 

یک مقدار خیلی زیادی با پسر خوبم در چالشم و ترکش های این شاهد دعواهای من و پدرش بودن ها داره خودش رو کاملا نشون میده.رابطه ی ما دچار چالش شده. عشق بین ما و مکالمه های خوبی که داشتیم دچار چالش شده و به نظر نمیرسه درمانگر کودکی که راهش از ما انقدر دوره و آنلاین کوروش رو میبینه دیگه کاری ازش برامون بربیاد. این نظر خودشون بود.

ولی با تمام وجود میخواد تلاش کنم حال کوروش خوب بشه.

مثل اون سالی که توی ایران تلاشمو کردم و کوروش رو از رنجی که بابت چالش های روحی و زندگی من میکشید نجات دادم.

من هنوز معتقدم که فقط عشق میتونه پایان همه ی رنج ها باشه .

 

پنجشنبه جشن اخرین روز مدرسه خواهد بود و من براش هیجان دارم . ما خیلی زحمت کشیدیم که امسال به سلامتی طی بشه و حالا درحالی که معلمش به شدت ازش راضیه داره مدرسه رو ترک میکنه. یعنی معلمش بهم گفت بی اندازه خوبه کوروش توی یادگیری فقط ارزو میکردم کاش یه کم هم مینشست سر جاش .. در این حد بچه ی فنر به زیر پاییه...

 

ارتباطم رو با حمید کمرنگ تر کردم بچه ها. ممنونم بابت همه ی کامنت هاتون و دیدگاههایی که برای فکر به من دادید تو پست های اخیر

 

یعنی حمید هنوز بی اندازه پر مهر و خوبه . ولی میدونم الان مرزم باید همینجا باشه.

این مدت بیشتر توی جمع دوستان مشترک دیدمش. یا اومده در خونه که چیزی برام بیاره . ولی باهاش کم حرف تر شدم.

 

بی اندازه اون زمانی که حس میکردم ما دو تا رفیقیم و نه هیچ چیز دیگه رو دوست تر میداشتم .الان بیشتر معذب میشم.

 

راستی توی اینستا دیدید که موهام رو رنگ کردم اره ؟؟ خیلی دوستشون دارم الان.

 

باید یه ربع دیگه بزنم بیرون و برم دنبال کوروشم. چون که این هفته گرمای انگلیس بی سابقه بوده دو روزه مدارس دارن زود تعطیل میشن.

دیروز هوای اینجا سی و نه درحه بود باورتون میشه ؟؟؟

 

ولی خوب دو ماه دیگه کلا باز باید این پیرهن ها و دامن های جینگیلی مستون رو جمع کنم و ایمان بیارم به آغاز فصل سرد :/

 

فعلا روی ماه تک تکتون رو میبوسم .

برای دوشنبه دعا کتید که دیدارم با پرسنل اون سازمان به سلامتی انجام بشه، یه خونه خوب بگیرم و فصل نویی رو شروع کنم.

 

 

سلام مینا جانم امیدوارم حالت خوب باشه

تو پستت چندتا چیز برام پررنگ تر بود

بلاتکلیفی با شوهرت،هنوز ازش خبری نیست؟یکم نگران شدم من

چقد خوبه که کوروش کارش تو مدرسه درسته ای ول پسرک

و مهمتر از همه خونه،دعا میکنم که جور بشه چقد خوب میشد این خونه اگه همخونه ی خوبی داشتی برات خیلی خوب میشد اما اینجوری شد دیگه 

انشالله یه خونه خوب بهتون برسه

راستی از اردوی مدرسه چیزی نگفتی 

سلام بهار عزیز.
تا اون زمان که شما کامنت میدادی خیر ولی جدیدا چیزی پیشامد کرده که خواهم نوشت.

واقعا معرکه میشد. چون من اینجا ماهی شصت پوند شارژ ساختمان میدم اما دیگه پول اب و برق و گاز و فلان ندارم. از اینجا برم این ها رو باید خودم بدم

از اردوی مدرسه هم خواهم نوشت .مرسی از یادآورى

۲۹ تیر ۱۰:۳۵ سارینا2

سلام مینا جان

ان شاالله کارهات به خوبی پیش بره

زندگی همیشه پر از چالشه مینا جان

حالا یه زمان بیشتر یه زمان کمتر

همه درگیر یه چالش هایی هستن

امیدوارم از پس همشون به خوبی بربیای

سلام سارینای عزیزم.
آمین

درست میگی . همیشه هستن انگار ... ممنونم ازت

۳۱ تیر ۱۴:۰۲ آبان ...

می دونی اینکه برای خداحافظی مشتاقی یه نعمت خیلی خیلی بزرگه 

موهات خیلی قشنگ شد 

چقدر به خط اول کامنتت فکر کردم ابان.

فکر میکنم توی فرهنگ ما کلا اینها هنوز برای عده ی زیادی از مردم حتی سوسول بازی تعبیر میشه .
جدایی انگار که باید با جنگ باشه وگرنه مسخره بازیه .
ولی من واقعا ارزش خداحافظی رو میفهمم و بهش مایلم. ارتباطات طولانی یا عمیقی که همینجور رهاشون میکنیم واقعا دست از بیخ گلومون برنمیدارن و ممکنه سالها آزارمون بدن. خداحافظی سلامت ترین کاریه که دو تا ادم میتونن با هم بکنن.

آره من هم موهام رو خیلی دوست دارم آبان. ممنون از تعریفت

سلام مینا جان ،انشالله خونه ای که مدنظرت هست روبهت بدن.

خیلی عجیبه که هنسایه ات قبول نکردازکوروش مراقبت کنه.فکرمیکردم اخلاقشون خوبه.

بعدخوندن پستت متوجه شدم که دوباره امدی تواینستا اگرلطف کنی ادرستون رروبفرستی ممنون میشم

سلام دریای عزیز. الهی آمین
ممنونم از دعای خیرت

عجیب نیست اینجا .اخلاقشون بد نیست ولی خوب طبیعیه که بچه ی یکی دیگه رو نگهداری کردن قبول مسیولیته. دو ساعت من نیستم هر چی بشه خوب برای اون هم بد میشه

عزیزم آیدی اینستای من هست :
momina1369
 ولی صفحه ام قفله . درخواست که دادی حتما یه دایرکت هم بده خودت رو معرفی کن

همین که اشتیاق زیادی داری به رها کردن نگرانی‌ها و تجربه‌ی سلامت و شاد زیستن و به وضوح از کلمات و جملاتت پیداست که داری براش تلاش میکنی، یعنی مسیر درستی رو برای عبور از افسردگیت داری طی می‌کنی 

امیدوارم دلخوشی جایگزین غم دلت بشه، و اینکه خیلی خیلی عاقلی که توی این شرایطِ محتاج به مهرورزی رابطه‌ات با حمید رو کمرنگ کردی، از هر کسی این کار برنمیاد مینا جان... 

الهی زود برسی به روزهای رهایی و روشنی و نور توی زندگیت🌷❤️

برای خودمم همینطوره . گاهی از ریتم کندی که میرم حرصم میگیره . اما نهایتا دلم روشنه . میدونم دارم درست میرم 


مرسی آرامش ... یادم رفت اصلا توی این پست از حمید بنویسم :/ دفعه بعد میگم ایشالا 



آمین آمین 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان